جوک - به بسیجیه میگن : تا بحال راجع به فرمایشات مقام معظم رهبری فکر کردی؟




به بسیجیه میگن تا بحال توی موقعیتی بودی که نه راه پس نه راه پیش داشته باشی؟ میگه آره، یه بار که ارّه رفته بود توی کونم.

به بسیجیه میگن تا بحال راجع به فرمایشات مقام معظم رهبری فکر کردی؟ میگه: نه، ما رو چه به این گــُـه خوریا …

به بسیجیه مي گن فرق هويج و بلال چيه فکر مي کنه مي گه بلال تو جنگ احد بود ولي هويج نبود.

به بسیجیه می گن اگه مردم بی گناه رو بزنی از پل صراط پرتت می کنن پایین. میگه: هیچ کی نمی تونه همچین گُهی بخوره جز مقام معظم رهبری.

به بسیجیه می گن با آش جمله بساز. می گه: محمدی آش صلوات.

بسیجیه میره دارخونه میگه ببخشید شربت شهادت دارین، میگه نه ولی شیاف ولایت داریم، میخوای؟

بسیجیه میره گزینش بهش میگن باقمقمه يه جمله بساز.ميگه مرکزاستان قم قمه.

یه بسیجی نخبه کشف می کنن. ازش می پرسن دور کمر یه نفر رو چطور اندازه می گیریم، میگه ‌يه خطکش ميکنیم تو کونش. حاصل رو ضربدر 3.14 ميکنیم!

به بسیجیه تشویقی، مجوز داروخونه می دن، داروخونه ميزنه،‌ رو درش می‌نويسه: فروش نوار بهداشتی با نصب در محل!

به بسیجیه مي گن چرا زن سياه گرفتي ميگه براي محرم خوبه.

بسیجیه رو میارن تهران اسکان میدن. یه روز با دو تا خيار در دست ميره توي يک بقالي، ميگه:حاج آقا خيارشور داري؟ بقاله ميگه: بله. بسیجیه ميگه: پس قربونت، بي زحمت اين دوتا رو هم بشور!!

يه روز يه بسیجیه می ره دستشويي مسجد. اون يكي بسیجیه كه داشته رد ميشده می پرسه برادر چرا در دستشويي رو باز گذاشتي؟ بسیجیه ميگه: ببندم که از اون زير نگاه كني؟

فرمانده بسیج رو احضار می کنن میگن شنیدیم تو دوره آموزشی ترتیب بسیجیها رو دادی..! میگه بسیج مدرسه عشق است.

به بسیجیه ميگن اون پيامبري كه رفت تو شكم ماهي اسمش چي بود؟ ميگه: پدر ژپتو.

از بسیجیه می پرسن،بزرگترین ریسک زندگیت چیه؟ میگه: یه روز اسهال بودم، گوزیدم.

بسیجیه به دوست دخترش میگه شب بیا خونه ما هیشکی خونه نیست. طرف شب میره هر چی زنگ میزنه هیشکی درو باز نمیکنه !

بسیجیه نخبه بوده میذارنش کلاس زبان. یه روز بعد از کلاس میره ساندویچی میبینه نوشته هات داگ. میگه بزار یه سگ داغ بخورم. خلاصه طرف براش میاره. میگه اوه اوه ببین از سگه کجاش به ما رسید.

بسیجیه عروسی میکنه شب عروسی داداشش میشینه پشت در اتاق عروس میگن چرا اینجایی؟ میگه: بابام خودش گفت بعد از داداشت نوبت توئه.

از بسیجیه می پرسن آرزوت چیه؟میگه دکتر بشم از اتاق عمل بیام بیرون بگم: متاسفم…

بسیجیه رو از ولایت میارن تهران راهپیمایی. همه مسخره اش می کنن. میره بالای پل عابر پیاده داد میزنه : حالا من بسیجی، من نفهم، من ساندیس خور، شما این جا رود خونه میبینین که پل زدید؟

بسیجیه رو میارن تهران راهپیمایی. میره تو باجه تلفن بعد از ۱۰ دقیقه از باجه بیرون میاد. یه نفر ازش میپرسه سالم بود میگه آره فقط آفتابه نداشت.

بسیجیه را به جرم قتل پدر و مادرش دستگیر میکنند. ازش میپرسند چرا اینکار رو کردی؟ میگه: آخه به رابطۀ کثیف و غیر اخلاقیشون پی برده بودم!

بسیجیه داشت تو دریا غرق می شد، هر بار که میرفت پایین یه قلوپ آب می خورد میومد بالا میگفت سلام بر حسین…

بسیجیه تو آزمایشگاه دعواش میشه. میگه: اصلا اَن منو بدید برم

بسيجيه شب عروسيش نميدونه به زنش چي بگه …ميگه خانوادت ميدونن تو اينجايي؟؟

بچه بسیجیه : بابا اگه بگوزم وضوم باطل می شه!! باباش می گه اگه ازش لذت ببری آره!!!

متلک بسیجی به یه دختر: چقدر تنت بوی کربلا میده، شهیدتم.


0 نظرات: